گفتگو با سيد محمود اندرزگو
درآمد
توفيق فرزندان شهد اندرزگو، به ويژه دو فرزند ارشد وي در گردآوري اطلاعات دقيق و مستند درباره زندگي و مبارزات اين شهيد بزرگوار، درخور توجه و تقدير است. طبيعتا برخورداري از چنين پدري، هر فرزندي را بر مي انگيزد تا در پي كشف حالات و رويدادهاي زندگي وي تلاش كند، زيرا آگاهي بيشتر درباره مردان بزرگ، بر اشتياق تحقيق درباره آنان مي افزايد و مهر و احترام آنان را در ذهن مشتاقان معرفت تقويت مي كند. سيد محمود از اينكه تاكنون درباره زندگي و شيوه هاي كارآمد مبارزاتي شهيد اندرزگو، تحليل و بررسي شايسته و بايسته اي صورت نپذيرفته، آزرده خاطر است و اين نه به دليل انتساب به اوست كه دغدغه وي نيز همچون تمام كساني كه نگران انقلاب و كشور و دين خويشند، عدم برخورداري نسل سوم از الگوهائي است كه در غيبت آنها الگوهاي وارداتي و كاذب، امكان ظهور و بروز پيدا مي كنند.
از آنجا كه شخصيت علمي و حوزوي شهيد اندرزگو تحت تأثير شخصيت سياسي و مبارزاتي ايشان، مورد غفلت واقع شده و با توجه به اينكه خود شما هم به تحصيل در علوم حوزوي اشتغال داريد، ابتدا بحث را بدين گونه آغاز مي كنيم كه فعاليت هاي شهيد اندرزگو تا چه حد مورد تأييد بزرگان حوزه بوده و اساسا خود ايشان از نظر علمي در چه جايگاهي بوده اند ومجوز شرعي براي اين گونه فعاليت ها را چگونه اخذ مي كردند و آيا خودشان در مرتبت صدور چنين مجوزي بودند يا نه ؟
شهيد اندرزگو پس از آنكه تحصيلات كلاسيك را رها كرد، از آنجا كه در مساجد به دروس ديني و حوزوي علاقمند شده بود، وارد حوزه شد و اين گونه مباحث را دنبال كرد. پس از اتمام دروس مقدماتي به حوزه علميه قم رفت واز درس برخي از اساتيد بهره مند شد و دروس عالي حوزه را تمام كرد، از جمله درس كفايه كه آن را با آقاي منتظري و آيت الله خزعلي طي كرد.مكاسب و رسائل را در خدمت آيت الله علوي گرگاني گذراند كه اينك از مراجع هستند. همين امر نشان مي دهد كه ايشان در حين مبارزه از مسائل علمي و حوزوي دور نبود و هر گاه فرصت پيدا مي كرد، چه در قم و چه در تهران، در مدرسه چيذر، قبل از آنكه شناخته شود، اهل بحث و درس بود و به مسئله تبليغ بسيار اهميت مي داد. بسياري نقل مي كنند كه ايشان با ساك كوچكي كه در آن فقط وسايل ابتدايي و اندكش جا مي گرفت، به نقاط دور افتاده كشور مي رفت. در آن زمان هم كه امكاناتي وجود نداشت و فعاليت در روستاها كار بسيار دشواري بود، اما ايشان وظيفه خود مي دانست كه بحث تبليغ را جدي بگيرد و در اين زمينه اخلاص زيادي هم داشت و كوچك ترين چشمداشتي هم از كسي نداشت. او در عين حال كه مردم روستاها را نسبت به مسائل شرعي و ديني خود آگاه مي كرد، روشنگري هاي مبارزاتي خود را نيز ادامه مي داد و مردم را در جريان ستمگري ها و غارتگري هاي رژيم قرار مي داد و حتي به مسائل بين المللي هم مي پرداخت. مثلا يك بار در روستايي بحث فلسطين و جنبش هاي آزاديبخش را مطرح كرد و به مردم آگاهي داد. حتي در مشهد هم همين طور بود. هنگامي كه ناچار شد در مشهد ساكن شود، هم به تحصيل حوزوي خود در محضر بعضي از اساتيد ادامه داد و هم با همان هيئت كت و شلواري، به تبليغ پرداخت. اين اواخر كه در هيئت يك روحاني، توسط ساواك شناسايي شده بود، ديگر با اين لباس تردد نمي كرد و لباس معمولي بر تن داشت، اما لحظه اي از تبليغ و خطابه، غافل نبود.
در تاريخ مبارزات ديني و مذهبي، مبارزه به شيوه اي كه ايشان دنبال مي كرد، در بعضي از موارد سابقه ندارد و در مواردي هم فقط در حركت فداييان اسلام، سابقه داشت. ايشان براي انجام اين فعاليت ها، حجت شرعي را خودشان از مباني واحكام اخذ مي كردند و يا از مراجع مي گرفتند؟
ايشان در ترور حسنعلي منصور، عامل بسيار مؤثري بود و اوج فعاليت هاي ايشان هم از سال 43 و از همين واقعه شروع شد. از آنجا كه امام معتقد به قيام همگاني مردم بودند و حركت مسلحانه گروه هاي مختلف را تأييد نمي كردند، اعضاي موتلفه حجت شرعي براي ترور منصور را كه مي خواست لايحه كاپيتولاسيون را به مجلس ببرد، از آيت الله ميلاني اخذ كردند. شخصيت آيت الله ميلاني متأسفانه نه از نظر علمي و نه از نظر مبارزاتي، شناخته شده نيست. ايشان واقعا ملجأ و پناهگاهي براي مبارزين بودند. كساني كه در مشهد و در خراسان فعاليت و مبارزه مي كردند؛ خيلي خوب مي دانند كه آيت الله ميلاني غير از وجهه ديني و مرجعيت، شخصيتي سياسي و مبارز بودند و موتلفه اسلامي و مبارزاتي از اين قبيل، مجوز فعاليت هاي خود را از ايشان مي گرفتند. حضرت امام هم به طور ضمني از فعاليت هاي گروه هاي متديني چون مؤتلفه حمايت مي كردند. از قول مرحوم حاج احمد آقا نقل شده، «هنگامي كه حضرت امام در تركيه در كنار دريا قدم مي زدند ؛ فرمودند كه من دارم در حق كساني كه منصور را ترور كردند، دعا مي كنم.» امام سياست خاصي را داشتند از گروه خاصي حمايت نمي كردند كه اگر انقلاب شد، آن گروه طلبكار نباشد. در زمان طاغوت، گروه هاي مختلفي فعاليت مسلحانه داشتند، از جمله مجاهدين خلق كه امام با وجود اصرار بسياري از عملا و مبارزين انقلاب، هيچ وقت از آنها حمايت نكردند ؛ اما از بعضي از گروه ها حمايت ضمني مي كردند. جناب آقاي حاج شيخ حسين غفاريان از فضلاي قم برايم نقل مي كرد كه در نجف خدمت حضرت امام رسيدم و گفتم، «آقا! حاج شيخ عباس تهراني در مدينه زندگي مي كند.» ايشان مي گفت كه حضرت امام خودشان به من فرمودند، «زندگي او را از وجوهات شرعيه تأمين كنيد». امام از فعاليت هاي شهيد اندرزگو مطلع بودند و مادرم نقل مي كنند كه شهيد اندرزگو بسيار نسبت به مسائل ديني مقيد بود و بدون اذن امام، آب هم نمي خورد و از امام اطاعت محض داشت. دوستانش هم نقل مي كنند كه شهيد قسم خورده بود تا پايان عمرش به غير از امام از كسي تقليد نكند. همين نشانه ها مؤيد آن است كه امام، حركت يك روحاني را كه بر اساس مباني و احكام، مبارزه مي كرد، قبول داشتند. غالب كساني كه ايشان طراح ترور آنها بوده يا شخصا در اين كار، نقش داشته، افراد مهدور الدمي بوده اند. مثلا رؤساي ساواك يا شكنجه گران بودند و در قتل عام و شهادت مردم، دست داشتند و طبعا بنا بود پس از اخذ فتوا از مراجع و بزرگان، آنها را از ميان بر مي داشت.
در مواردي كه دسترسي به مراجع ممكن نبود، ايشان تا چه حد بر اساس استنباط شخصي خود عمل مي كرد؟
ما نشنيديم كه ايشان در جايي شخصا عمل كند. در مواردي براي دفاع از خود، تيراندازي مي كرد، اما در ترور افراد، نشنيديم كه ايشان سر خود را عمل كرده باشد.
تحصيلات ايشان در حوزه تا چه سطح بود؟
چون در جاهاي مختلف درس مي خواند و زندگي خاصي هم داشت، خيلي برايمان مشخص نيست. آنچه مسلم است اينكه ايشان سطوح عالي حوزه را تمام كرده بود، ولي اينكه چند سال درس خارج خواند، به دليل همان زندگي مخفي و ترددهاي ايشان، چندان مشخص نيست، ولي به طور يقين از كمترين فرصت براي تحصيل و تدريس استفاده مي كرد. مثلا كمترين فرصت باري تحصيل و تدريس استفاده مي كرد. مثلا از جلسات درسي كه آن اواخر كه در مشهد بود، داشت. نوارهاي قديمي ريلي باقي مانده كه در آنها، ايشان درس صمديه و دروس مقدمات حوزه را گفته، يعني به محض اينكه فرصتي پيدا مي شد، چند تا طلبه را جمع مي كرد و به آنها آموزش مي داد. خودش هم از تحصيل غافل نبود و در مباحث مختلف اسلامي، مثلا درس تفسير آقا ميرزا جواد تهراني در مشهد شركت مي كرد و يا به صورت خصوصي از بعضي از آقايان درس مي گرفت واستفاده مي كرد. جزئيات اين مسائل را بيشتر بايد از دوستانش پرسيد كه بيشتر از چه اساتيدي درس مي گرفت و تا چه سطحي خوانده بود.
ديدگاه عدم اعتقاد حضرت امام به مبارزات مسلحانه و فعاليت هاي مبارزاتي شهيد اندرزگو، چگونه با يكديگر قابل جمع هستند؟
از آنجا كه تمام برنامه ريزي ها و فعاليت هاي شهيد اندرزگو بر اساس خط سير مبارزاتي امام بود، والده ما نقل مي كنند هنگامي كه شنيد كه امام در حق او دعا كرده اند، بسيار به خود مي باليد كه امام نسبت به او لطف داشتند. موقعي كه ما بعدها خدمت امام رسيديم، ايشان بسيار از شخصيت شهيد اندرزگو تعريف و تمجيد كردند و فرمودند، «ما مثل ايشان كم داشتيم و وجودشان براي انقلاب ونظام بسيار مايه بركت بوده است.» حضرت امام به شهيد اندرزگو علاقه داشتند واظهار محبت مي كردند.
پس مي توان اين گونه نتيجه گرفت كه امام با آنكه در سطح كلان، مبارزه مسلحانه را قبول نداشتند، اما در بعضي از مقاطع حساس و به شكلي محدود، بعضي از حركت هاي مسلحانه را تأييد مي كردند.
حضرت امام هيچ گاه به صراحت، حركتهاي مسلحانه را تأييد نكردند. حركت امام يك حركت مردمي بود و به هيچ وجه نمي خواستند اين حركت به گروه خاصي منتسب شود. اوايل انقلاب همين مشكل وجود داشت و بعضي ازگروه ها سهم خواهي مي كردند. امام مي خواستند اين خواسته هاي غير منطقي حتي از سوي نزديك ترين افراد و كساني كه سابقه مبارزاتي هم داشتند، مطرح نشود و در اين زمينه، بسيار جدي بودند و با كسي رودربايستي نداشتند.
يكي ديگر از جنبه هاي مغفول شهيد اندرزگو، جنبه شخصيت عرفاني ايشان است. عمدتا كساني كه اهل مبارزه مسلحانه هستند، حتي نسبت به مسائل اوليه عبادي خود توجه كافي ندارند و اين مسئله در ميان بعضي از گروه ها تا آنجا پيش رفت كه حتي تغيير ايدئولوژي دادند. شهيد اندرزگو از اين جنبه در چه جايگاهي قرار داشتند؟
به نكته بسيار مهمي اشاره كرديد و من مي خواهم روي اين نكته تأكيد كنم، چون بيشتر بعد و چهره حماسي ايشان در منظر عامه مردم هست و ضرورت ايجاب مي كند و در پس اين چهره حماسي، به ابعاد ديگر شخصيت ايشان نيز بپردازيم تا آشكار شود كه اين جنبه مبارزاتي و حماسي، در واقع نمود بيروني چيزي است كه در باطن و روح ايشان وجود داشت. يكي از نكاتي كه دوستان و نزديكان ايشان نقل مي كنند، تبعيد ايشان به احكام شرعي و تقيد ايشان به نماز اول وقت بوده كه در چهره هاي چريكي و مبارزاتي، كمتر مي بينيم. آنها اين طور توجيه مي كنند كه چون داريم مبارزه مي كنيم، اگر آن حكم شرعي يا عبادي انجام نشود، اشكال ندارد، اما يكي از ويژگي هاي بارز شهيد اندرزگو تعبد وتقيد ايشان به رعايت احكام شرعي يا عبادي انجام نشود. اشكال ندارد، اما يكي از ويژگي هاي بارز شهيد اندرزگو تعبد و تقيد ايشان به رعايت احكام شرعي بود و همين،موجب خودساختگي و تقواي قوي در ايشان بود كه به ايشان جهت مي داد و مسير را برايشان روشن مي كرد. در آيات قرآن و در روايات، به تقوا اشارات صريحي شده است، از جمله «من يتق الله يجعل له مخرجاً» و يا «من يتق الله يجعل له فرقاناً» كساني كه تقوا داشته باشند، خداوند مسير و جهت را برايشان روشن مي كند. يكي از ويژگي هاي شهيد اندرزگو تعبد ايشان به دستورات دين، تقيد به انجام واجبات و مستحبات و نوافل،نماز اول وقت و توسل به اهل بيت بود.كساني كه دست به مبارزات مسلحانه مي زنند، غالبا انسان هاي قسي القلبي مي شوند، آهي و سوزي ندارند، ولي شهيد اندرزگو به اين دليل مسير صحيحي را پيمود كه داراي رقت قلب بود. هنگامي كه روضه اهل بيت(ع) خوانده مي شد و يا خودش مي خواند، مثل باران، اشك مي ريخت و در همه مبارزاتش هم اين توكل و توسل نمود داشت و اين مسئله در خاطرات همه دوستان ايشان نقل مي شود. مرحوم ابوترابي خاطرات قشنگي از شهيد اندرزگو داشتند و مي گفتند كه ايشان با توسل، مبارزه را پيش مي برد. پدرم بارها به مادرم گفته بودند كه امام زمان (عج) خيلي به من لطف داشتند و كمك مي كردند.يكي از خاطرات جالب، زنداني شدن آقاي نحوي است كه ايشان خواب حضرت را مي بيند و در عالم رؤيا از شهيد اندرزگو سخن به ميان مي آيد كه خوب از خود ايشان بشنويد.
شهيد اندرزگو چه از نظر تأمين تسليحات و چه منابع مالي، در واقع لنگرگاه بسياري از گروه هاي مبارزه به حساب مي آمد. در اين روابط، ايشان تا چه حد اين جنبه هاي معنوي و عرفاني را دخالت مي داد، چون براي بسياري مهم نبود كه طرف مقابل به احكام ديني مقيد باشد يا نباشد و صرف مبارزه با رژيم شاه، برايشان ملاك بود.
شهيد اندرزگو تا مدت ها با مجاهدين خلق همكاري داشت، تا زماني كه آنها دچار انحراف فكري و التقاط شدند. در سال 49،50 به محض اينكه متوجه مي شود كه اينها دچار انحراف فكري شده اند، همكاري اش را با آنها قطع مي كند و وضعيت به شكلي در مي آيد كه مجاهدين، او را تهديد مي كنند كه اگر با ما همكاري نكني، تو را مي كشيم، در حالي كه خيلي ها تا قبل از انقلاب و حتي پس از آن، با اين گروه ها ارتباط داشتند. مي خواهم عرض كنم كه شهيد اندرزگو با زيركي خاصي اين انحراف را سال ها قبل از انقلاب متوجه شد و همكاري داشت و شيوه ها و افكار آنها را به شكل روشني مي شناخت و بسيار هم هوشمند و با هوش بود و به محض اينكه احساس كرد آنها دچار انحراف شده اند، ديگر با آنها همكاري نكرد و همان طور كه عرض كردم حتي از سوي آنها تهديد هم شد. براي او مرز ارتباط با سازمان ها و گروه ها، اسلام ودين بود. تا وقتي كه آنها در خط امام و اسلام بودند، با آنها همكاري مي كرد و اسلحه و پول در اختيارشان مي گذاشت، اما به محض اينكه حس مي كرد دچار انحراف شده اند و با نهي از منكر و امر به معروف هم به مسير صحيح بر نمي گردد، بدون رو دربايستي و يا توجه به مصلحت كه ديگران برايشان مهم بود، با آنها قطع ارتباط مي كرد.
از نگاه ايشان نسبت به گروه هاي موسوم ملي اطلاعي داريد؟
در اين مورد به نكته خاصي برنخورده ام، اما مي دانم كه اكثر كساني كه از ايشان خاطرات دارند، كساني هستند كه در خط امام بودند و از همان زمان هم مبارزه امام را قبول و با ايشان همكاري داشتند و الان هم جزو افراد با سابقه انقلابي مذهبي و يا در بعضي از مصادر امور هستند. از كساني كه گرايشات ملي داشتند، من نديده ام كه كسي از ايشان خاطره مهمي داشته باشد. شهيد اندرزگو مريد و مقلد امام بود و چندان به خط ملي و مبارزات آنها اعتقاد نداشت و بيشتر متوجه گروه هاي مذهبي بود و با آنها الفت و همكاري داشت. او هميشه به تشكيل حكومت اسلامي بر اساس احكام اسلامي معتقد بود. با گروه هاي خارج از ايران هم ارتباط و همكاري داشت، مثل جنبش هايي كه در لبنان، فلسطين، سوريه، افغانستان، پاكستان و عراق فعاليت مي كردند و لذا آشكار است كه فراتر از مرزها مي انديشيد و هدف او، اجراي احكام اسلامي و برقراري حكومت اسلامي در تمام كشورهاي اسلامي بود.
شهيد اندرزگو از كدام مقطع زماني متوجه انحراف گروه هاي داعيه دار مبارزه، از جمله مجاهدين خلق شدند؟
همان طور كه عرض كردم، آن طور كه دوستان ايشان نقل مي كنند، شهيد اندرزگو از سال هاي 49،50 متوجه اين انحرافات شد. در اين سال ها مبارزات جدي تر شده بود و گروه هاي مختلفي به صحنه آمدند، از جمله مجاهدين خلق، در اين سال ها بود كه بعضي از آقايان اصرار داشتند كه امام، اين گروه ها را تأييد كنند كه اين كار را نكردند. در مورد اين گروه ها را تأييد كنند كه ايشان اين كار را نكردند. در مورد هوشياري و بصيرت شهيد اندرزگو مي توانم به اين نكته اشاره كنم كه مثلا در مورد سيد مهدي هاشمي كه در اوايل انقلاب، سمت هاي مختلفي هم داشت، يكي از دوستان شهيد اندرزگو مي گويد كه ايشان قبل از انقلاب مطلع بود كه سيد مهدي هاشمي با ساواك همكاري مي كند و او همان كسي است كه چند سال بعد از انقلاب در سمت هاي آزاديبخش را داشت و با گروه هاي مختلف ارتباط داشت. شهيد اندرزگو قبل از انقلاب، با او قطع ارتباط و او را تهديد كرده بود و مي دانست كه او قاتل مرحوم شمس آبادي است و همين نشان مي دهد كه او در شناخت افراد، بصيرت زيادي داشت. حتي يكي از دوستانش نقل مي كند كه يك بار در حضور او، شهيد اندرزگو، سيد مهدي هاشمي را تهديد كرده بود و اين نيست جز اينكه خداوند به انسان عنايت خاصي مي كند كه بتواند از اطرافيانش شناخت كافي به دست بياورد.
منش و شيوه سياسي ايشان هم از جنبه هايي است كه زير سايه كارهاي مبارزاتي و برخوردهاي مسلحانه، مغفول مانده است، از جمله اينكه ايشان به رغم فعاليت مبارزاتي و سياسي طولاني و مستمر و پر خطر، هيچ گاه به حزبي وگروهي هم وابسته نبود، با همه گروه ها همكاري داشت، ولي عضو حزب، به اين معني كه خود را مقيد به چهارچوب هاي حزبي بكند، نبود. معناي اين رويكرد چيست؟
علت اين است كه ايشان تمام ارادتش را براي حضرت امام در طبق اخلاص نهاده است. انسان تا زماني كه حق را نشناسد، با ظواهري از حق مواجه مي شود و هر زمان به سوي يكي از آنها گرايش پيدا مي كند. يكي از شيوه هاي دشمن اين است كه باطل را در ظاهري از حق به مردم عرضه مي كند و لذا نفاق پيش مي آيد. شهيد اندرزگو، مسير و حركت امام را به عينه و به يقين، يك مسير حق مي دانست و ملاك و محكش در ارتباط با افراد، خط امام بود و هر كسي را كه مي ديد در مسير امام و جهت و خط ايشان حركت مي كند، با او همكاري مي كرد و اين دستور دين ماست كه مردم بايد پيوسته در مسير حق باشند، دنبال حق باشند، حق مدار باشند، از خدا هدايت بخواهند. ما در ادعيه پيوسته متوجه همين نكته هستيم و يا در نماز، هر روز چنيدن بار مي گوييم، «اهدناالصراط المستقيم» و يا حضرت رسول(ص) پيوسته از خداوند، هدايت مي طلبند. همه اينها به ما نشان مي دهد كه ما جزو يك مسير و يك راه مستقيم، بيشتر نداريم و همگي بايد بر آن صراط مستقيم باشيم. شهيد اندرزگو به دليل تعبد و تقيدش، مورد لطف خداوند قرار گرفت و خداوند صراط مستقيم را به ايشان نشان داد كه همان و مسير و خط امام بود. ايشان در بسياري از موارد، حتي دوستانش را به اين دليل كه در مسير امام حركت نمي كردند و يا گفته هاي خلاف امام بيان مي كردند، رها مي كرد. بسيار نسبت به اين مسئله حساس بود. ما در بحث ولايت مي گوييم ولايت را بشناسيد، خود به خود تبعيت با آن مي آيد، يعني وقتي كه ما نسبت به ولايت اهل بيت، شناخت داشته باشيم و مسير را بشناسيم، طبيعتا محبت به آنها و تبعيت از آنها هم مي آيد،. در بحث حركت حضرت امام هم همين طور است. چون ما حركت ايشان را مبتني بر احكام مسلم ديني و در مسير طولي انبيأ و ائمه مي بينيم و شهيد اندرزگو هم به اين شناخت تو تعيين رسيده بود كه اين مسير، حق است، همه افراد و گروه ها را با اين مسير و خط مي سنجيد. ايشان مبارزه مسلحانه هم مي كرد، ولي بخش اعظم مبارزه اش سخنراني، تكثير و پخش اعلاميه هاي امام وآگاهي دادن نسبت به خط امام بود. در آن زمان مي دانيد كه خيلي ها جرئت نمي كردند نام حضرت امام راحتي در خانه هايشان بر زبان بياورند، اما ايشان در سخنراني ها و روي منبر، به وضوح و علنا نام ايشان را مي برد و همين نشان مي دهد كه شهيد اندرزگو با شناخت كامل اين مسير را انتخاب كرده بود و پشت سر حضرت امام حركت مي كرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 24
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}